اولین گردش بهاری
نوشته شده توسط : مامان نازنین

 

 

دیروز صبح هوا خوب بود و تصمیم گرفتم غذا درست کنم بریم بیرون

وقتی همسری از کلاس برگشت گفتم لباساتو عوض کن بریم بیرون که دیدیم هوا ابری شد

و بارون شدید ده دقیقه ای شدید شروع شد اما من تصمیمم عوض نشد و دوباره افتاب شد

 ما رفتیم بیرون و دوباره هوا ابری شد و بارون شدیدی بارید و ما زیر درختها پناه گرفتیم اقای همسر گفت

 بریم خونه بارون تموم نمیشه اما من عزمم جَزم بود که بارون قطع

شد رفتیم یه جا نشستیم غذا خوردیم و هر کی ما رو میدید تعجب میکرد که این هوا و پیک نیک....؟

با همه ضدحالهایی که هوا بهمون زد خوش گذشت و کلی خندیدیم

واقعا هوای نروژ غیر قابل پیش بینیه الان هوا گرمه اما یه ساعت بعد بارونی میاد که کسی باورش نمیشه یه ساعت قبل تو همین هوا یه عده افتاب میگرفتن

حالا از شیرین زبونیهای فاطمه جون بگم که بیشتر حرفاشو یادم میره ثبت کنم 

هر وقت ناراحت میشه میگه: اصا بابای نَگِس میشم (اصلا بابای نرگس میشم) نرگس دختر یکی از دوستامه

صداش میزنم میگه بَیه خانوم

روز شهادت حضرت فاطمه تلویزیون مداحی نشون میداد که از زبان حضرت علی بود هر بار میگفت

فاطمه .... فاطمه میگفت مامان من میگه

یه قسمتی از مداحی میگه فاطمه جان کجایی و .......

فاطمه جواب میده بَیه ایجا نشستم (بله اینجا نشستم)

دو روز پیش رفتیم بیرون وقتی برگشتیم باباش خونه نبود درو وا کرده میگه مامان خیدافیظ (خداحافظ)

میگم کجا میری میگه مَدِسه پیش بابا بیَم (مدرسه پیش بابا برم)

براش بستنی خریدم گفتم بریم خونه بخور الان لباساتو کثیف میکنی چند دقیقه بعد میگه مامان گشنمه

میگم الان میریم بهت غذا میدم میگه گَذا نه نیخام بستنی میخام(غذا نمیخوام...)

یه کاری براش انجام میدیم برا تشکر سرشو تکون میده و میگه takk (همون تشکر خودمون)

 حسابی بابائیه و هر وقت باباش خونس کلی با هم بازی میکنن وسط بازی میگه بابا چای میخوای..؟

بابا آبویمه میخوای...؟(ابمیوه میخوای) و اونموقع میاد ابدارچی که من باشم و به زور میبره که بابا چای

میخواد بابا ابویمه میخواد

جدیدا اسمشو درست تلفظ میکنه و میگه فاط....مه با کمی مکث میگه

خوب حاله بریم عکسهاشو ببینیم

تو مغازه اسباب بازی فروشی

میخواد زنگ کلبه رو بزنه

کلاه افتابیشو برداشته موهاش بهم ریخته وگرنه از خونه شینیون میشه

رو پله ها میگه یه عسک بگیر

 

پی نوشت: تاریخ این پست برا دیروزه اما چون تکمیل نشده بود امروز ثبتش کردم

            





:: بازدید از این مطلب : 393
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : 3 خرداد 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: